جدول جو
جدول جو

معنی گوش ماهی - جستجوی لغت در جدول جو

گوش ماهی
صدف، غلاف صدف، گوش دریا
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
فرهنگ فارسی عمید
گوش ماهی
صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است، (برهان)، نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند، (رشیدی)، گوش دریا، (آنندراج)، حرج، (مهذب الاسماء)، ذبل، (منتهی الارب)، صدف، (بحر الجواهر)، منقاف، نوعی گوش ماهی، (از المنجد)، ودع، ودع، (بحرالجواهر) :
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن،
خاقانی،
من و گوشۀ کهتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است،
خاقانی،
چنان تنگی در او از جوش ماهی
که نبود جای در در گوش ماهی،
سلیم (از آنندراج)،
شد از موج آن بیکران بحر قیر
پر از گوش ماهی هزارآبگیر،
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج)،
، پیاله که از صدف سازند، (برهان)، پیالۀ صدفی، (رشیدی)، پیالۀ شراب ازصدف، (از مجموعۀ مترادفات ص 83) :
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفۀ سودا برافکند،
خاقانی،
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه،
خاقانی،
باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گوش ماهی
غلاف صدف را گویند
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
گوش ماهی
صدف، غلاف صدف
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
فرهنگ فارسی معین
گوش ماهی
صدف
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوک ماهی
تصویر خوک ماهی
دلفین، نوعی ماهی بزرگ پستاندار به طول سه متر و تیره رنگ سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی می کند آن را برای روغنش صید می کنند، خوک دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش مالی
تصویر گوش مالی
مالیدن گوش کسی، کنایه از تنبیه و ادب کردن، گوش تابی، برای مثال چون جفا آری فرستد گوش مال / تا ز نقصان وا روی سوی کمال (مولوی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاو زمین، در باور قدما، گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مثال ز زخم سمش گاوماهی ستوه / به جستن چو برق و به هیکل چو کوه (فردوسی - لغت نامه - گاوماهی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش تابی
تصویر گوش تابی
گوش مالی، مالیدن گوش کسی، تنبیه و ادب کردن، گوش تابی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ضِ)
حوض آب و آن برج حوت است. (برهان) :
عریان بحوض ماهی سوی بره روان شد
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عمل گوش تاب، گوش پیچی، گوش کسی را برای مجازات یا تأدیب پیچاندن، (فرهنگ نظام)، گوشمالی و سیاست، (ناظم الاطباء)، بر قیاس گوش تاب و با لفظ دادن و خوردن و کشیدن مستعمل، (آنندراج) :
سررشته گشته پنبۀ غفلت به کار من
از بس که گوش تابی استاد خورده ام،
ملا مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه وارداک شهرستان مشهد واقع در 62 هزارگزی شمال مشهد و45 هزارگزی باختر راه مشهد به کلات، دره و معتدل و سکنۀ آن 908 تن و آب آن از قنات است، محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه و گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نیوشه، (لغت فرس ص 443 ذیل نیوشه)، استراق سمع، استماع، (یادداشت مؤلف)،
- گوش یازی کردن، تیز کردن گوش برای شنیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خنزیرالبحر، دخس، (منتهی الارب)، سوس بزبان هندی، (از منتهی الارب)، نوعی جانور دریایی است
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوش رفتاری در اسب و چارپا. راهواری. غیرحرونی. غیرسرکشی با تندروی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. متصل براه حوض ماهی به مبارکه. کوهستانی و معتدل. سکنۀ آن 439 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخها داشته و پای آن بر پشت ماهی است.
- تا گاو و ماهی، تا دورترین جای از زیرزمین. رجوع به گاو ماهی شود
لغت نامه دهخدا
گونه ای ماهی استخوانی از تیره سیپرینیده ها که بدنی کشیده و بالۀ شنای پشتی کوتاه و نوک تیز دارد، گونه هائی از این ماهی در دریای خزر نیز فراوانند، (فرهنگ فارسی معین، ذیل ماهی)
لغت نامه دهخدا
سیاست، تنبیه، مجازات:
از حلقۀ او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی،
نظامی،
رجوع به گوشمال شود،
- گوشمالی دادن، گوشمال دادن،
رجوع به گوشمال دادن شود،
، در اصطلاح موسیقی کوک کردن و به ارتعاش درآوردن سیم یا زه ذوات الاوتار یا سازهای زهی:
مالشی بایست ما را زان که بربط را همی
گوشمالی شرط باشد تا درآید در نوا،
سنایی
لغت نامه دهخدا
نام جزیره ای است به دریا و کلمه فارسی است و عرب آن را تعریب کرده سماهیج گویند و آن جزیره ای میان عمان و بحرین باشد میان دریا، (از معجم البلدان، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، اصمعی گوید: سماهیج جزیره ایست در دریا که به فارسی ’ماش ماهی’ گفته می شود و عرب آن را معرب کرده است، (از المعرب جوالیقی ص 202)، رجوع به سماهیج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
سیاست، تنبیه، مجازات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماش ماهی
تصویر ماش ماهی
یکی از گونه های ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش یازی
تصویر گوش یازی
استراق سمع نیوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گونه ای ماهی استخوانی که در بحر خزر فراوانست
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کسی را برای تنبیه و تادیب تابیدن گوشمالی گوش پیچی: سر رشته گشته پنبه غفلت بکار من از بس که گوشتابی استاد خورده ام. (مفید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاو ماهی
تصویر گاو ماهی
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشمالی
تصویر گوشمالی
تنبیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع علف هرز که شبیه صدف دریایی است
فرهنگ گویش مازندرانی
سخن در گوشی
فرهنگ گویش مازندرانی